ابروانش من را کشته وای وای وای


عَمام هرموقع در مورد مسعله ای به بن بست فکری میرسیدن دستی در میان ابروان کشیده و در گوشه ای کیز میکردن

[عَمام و خاطرات-چاپ نظرات-گوشه نشینی ها-شب جمعه-گریه حضار]

No comments:

Post a Comment